بنام خدا
دکتر علی شريعتی انسانها را به چهار دسته عمده تقسيم کرده است
1- آنانی که وقتی هستند هستند وقتی که نيستند هم نيستند
) عمده آدمها . حضورشان مبتنی به فيزيک است . تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست که قابل فهم ميشوند . بنابراين اينان تنها هويت جسمی دارند)
2- آنانی که وقتی هستند نيستند وقتی که نيستند هم نيستند
( مردگانی متحرک در جهان . خود فروختگانی که هويتشان را به ازای چيزی فانی واگذاشته اند . بی شخصيت اند و بی اعتبار . هرگز به چشم نمی آيند . مرده و زنده اشان يکی است )
3- آنانی که وقتی هستند هستند وقتی که نيستند هم هستند
( آدمهای معتبر و با شخصيت . کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثيرشان را می گذارند . کسانی که هماره به خاطر ما می مانند . دوستشان داريم و برايشان ارزش و احترام قائليم )
4- آنانی که وقتی هستند نيستند و وقتی که نيستند هستند
) شگفت انگيز ترين آدمها . در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوه اند که ما نميتوانيم حضورشان را دريابيم . اما وقتی که از پيش ما ميروند نرم نرم آهسته آهسته درک ميکنيم . باز می شناسيم . می فهميم که آنان چه بودند . چه می گفتند و چه می خواستند . ما هميشه عاشق اين آدمها هستيم . هزار حرف داريم برايشان . اما وقتی در برابرشان قرار می گيريم . قفل بر زبانمان می زنند . اختيار از ما سلب ميشود . سکوت می کنيم و غرقه در حضور آنان مست می شويم . و درست در زمانی که می روند يادمان می آيد که چه حرفها داشتيم و نگفتيم . شايد تعداد اينها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد.).:: خواندن کل اين متن بيشتر از 3 دقيقه زمان شما را نخواهد گرفت. پس لطفا بخوانيد ::.
١٨ سال پيش من در شرکت سوئدى ولوو استخدام شدم. کار کردن در اين شرکت تجربه جالبى براى من به وجود آورده است. اينجا هر پروژهاى حداقل ٢ سال طول ميکشد تا نهايى شود، حتى اگر ايده ساده و واضحى باشد. اين قانون اينجاست. جهانى شدن (globalization) باعث شده است که همه ما در جستجوى نتايج فورى و آنى باشيم. و اين مشخصاً با حرکت کند سوئديها در تناقض است. آنها معمولاً تعداد زيادى جلسه برگزار ميکنند، بحث ميکنند، بحث ميکنند، بحث ميکنند و خيلى به آرامى کارى را پيش ميبرند. ولى در انتها، اين شيوه هميشه به نتايج بهترى ميانجامد. به عبارت ديگر:
1- سوئد در حدود 450000 کيلومتر مربع وسعت دارد.
2- سوئد حدود 9 ميليون جمعيت دارد.
٣- استكهلم، پايتخت سوئد كه به پايتخت اسكانديناوي نيز مشهور است حدود 78000 نفر جمعيت دارد.
4- ولوو، اسکانيا، ساب، الکترولوکس و اريکسون برخى از شرکتهاى توليدى سوئد هستند.
اولين روزهايي كه در سوئد بودم، يکى از همکارانم هر روز صبح با ماشينش مرا از هتل برميداشت و به محل کار ميبرد. ماه سپتامبر بود و هوا کمى سرد و برفى. ما صبحها زود به کارخانه ميرسيديم و همکارم ماشينش را در نقطه دورى نسبت به ورودى ساختمان پارک ميکرد. در آن زمان، ٢٠٠٠ کارمند ولوو با ماشين شخصى به سر کار ميآمدند.
روز اول، من چيزى نگفتم، همين طور روز دوم و سوم. روز چهارم به همکارم گفتم: آيا جاى پارک ثابتى داري؟ چرا ماشينت را اين قدر دور از در ورودى پارک ميکنى در حالى که جلوتر هم جاى پارک هست؟
او در جواب گفت: براى اين که ما زود ميرسيم و وقت براى پيادهرفتن داريم. اين جاها را بايد براى کسانى بگذاريم که ديرتر ميرسند و احتياج به جاى پارکى نزديکتر به در ورودى دارند تا به موقع به سرکارشان برسند. تو اين طور فکر نميکني؟
ميزان شرمندگى مرا خودتان حدس بزنيد.
اين روزها، جنبشى در اروپا راه افتاده به نام غذاى آهسته (Slow Food). اين جنبش ميگويد که مردم بايد به آهستگى بخورند و بياشامند، وقت کافى براى چشيدن غذايشان داشته باشند، و بدون هرگونه عجله و شتابى با افراد خانواده و دوستانشان وقت بگذرانند. غذاى آهسته در نقطه مقابل غذاى سريع (Fast Food) و الزاماتى که در سبک زندگى به همراه دارد قرار ميگيرد. غذاى آهسته پايه جنبش بزرگترى است که توسط مجله بيزنس طرح شده و يک "اروپاى آهسته" ناميده شده است. اين جنبش اساساً حس شتاب و ديوانگي به وجود آمده بر اثر نهضت جهانى شدن را زير سوال ميبرد. نهضتى که کميّت را جايگزين کيفيت در همه شئون زندگى ما کرده است.
مردم فرانسه با وجودى که ٣٥ ساعت در هفته کار ميکنند امّا از آمريکائيها و انگليسيها مولّدترند. آلمانيها ساعت کار هفتگى را به 28/8 ساعت تقليل دادهاند و مشاهده کردهاند که بهرهورى و قدرت توليدشان ٢٠درصد افزايش يافته است. اين گرايش به آهستگى و کندکردن جريان شتاب آلود زندگى، حتى نظر آمريکائيها را هم جلب کرده است.
البته اين گرايش به عدم شتاب، به معنى کمتر کار کردن يا بهرهورى کمتر نيست. بلکه به معنى انجام کارها با کيفيت، بهرهورى و کمال بيشتر، با توجه بيشتر به جزئيات و با استرس کمتر است. به معنى برقرارى مجدّد ارزشهاى خانوادگى و به دست آوردن زمان آزاد و فراغت بيشتر است.
به معنى چسبيدن به حال در مقابل آينده نامعلوم و تعريف نشده است. به معنى بها دادن به يکى از اساسيترين ارزشهاى انسانى يعنى ساده زندگى کردن است. هدف جنبش آهستگى، محيطهاى کارى کم تنشتر، شادتر و مولّدترى است که در آن، انسانها از انجام دادن کارى که چگونگى انجام دادنش را به خوبى بلدند، لذت ميبرند. اکنون زمان آن فرا رسيده است که توقف کنيم و درباره اين که چگونه شرکتها به توليد محصولاتى با کيفيت بهتر، در يک محيط آرامتر و بيشتاب و با بهرهورى بيشتر نياز دارند، فکر کنيم.
بسيارى از ما زندگى خود را به دويدن در پشت سر زمان ميگذرانيم امّا تنها هنگامى به آن ميرسيم که بر اثر سکته قلبى يا در يک تصادف رانندگى به خاطر عجله براى سر وقت رسيدن به سر قرارى، بميريم.
بسيارى از ما آنقدر نگران و مضطرب زندگى خود در آينده هستيم که زندگى خود در حال حاضر، يعنى تنها زمانى که واقعاً وجود دارد را فراموش ميکنيم.
همه ما در سراسر جهان، زمان برابرى در اختيار داريم. هيچکس بيشتر يا کمتر ندارد. تفاوت در اين است که هر يک از ما با زمانى که در اختيار داريم چکار ميکنيم. ما نياز داريم که هر لحظه را زندگى کنيم. به گفته جان لنون، خواننده معروف: زندگى آن چيزى است که براى تو اتفاق ميافتد، در حالى که تو سرگرم برنامهريزيهاى ديگرى هستى.
به شما به خاطر اين که تا پايان اين مطلب را خوانديد تبريک ميگوئيم. بسيارى هستند که براى هدر ندادن زمان، از وسط مطلب آن را رها ميکنند تا از قافله جهانى شدن عقب نمانند!
چرا مرغ از خیابان رد شد؟
ارسطو : طبيعت مرغ اينست که از خيابان رد شود
موسي : و آنگاه پروردگار از آسمان به زمين آمد و به مرغ گفت ?به آن سوي خيابان برو? و مرغ چنين کرد و پروردگار خشنود همي گشت .
مارکس : مرغ بايد از خيابان رد ميشد. اين از نظر تاريخي اجتنابناپذير بود.
خاتمي : چون ميخواست با مرغهاي آن طرف خيابان گفتگوي تمدنها بکند .
رياضيدان : مرغ را چگونه تعريف ميکنيد؟
شاگرد تنبل : والا آقا به خدا همين الآن ميدونستيم ها... آقا يه دقه...
نيچه : چرا که نه؟
فروید: اصولاً مشغول شدن ذهن شما با اين سؤال نشان ميدهد که به نوعي عدم اطمينان جنسي دچار هستيد. آيا در بچگي شصت خود را مي مکيديد؟
داروين: طبيعت با گذشت زمان مرغ را براي اين توانمندي رد شدن از خيابان انتخاب کرده است .
همينگوي : براي مردن. در زير باران .
اينشتين : رابطهء مرغ و خيابان نسبي است.
سيمون دوبوار: مرغ نماد زن و هويت پايمالشدهء اوست. رد شدن از خيابان در واقع کوشش بيهودهء او در فرار از سنتها و ارزشهاي مردسالارانه را نشان ميدهد.
پاپ اعظم: بايد بدانيم که هر روز ميليونها مرغ در مرغداني ميمانند و از خيابان رد نميشوند. توجه ما بايد به آنها معطوف باشد. چرا هميشه فقط بايد دربارهء مرغي صحبت کنيم که از خيابان رد ميشود؟
صادق هدايت: از دست آدمها به آن سوي خيابان فرار کرده بود، غافل از اينکه آن طرف هم مثل همين طرف است، بلکه بدتر .
روانشناس : آيا هر کدام از ما در درون خود يک مرغ نيست که ميخواهد از خيابان رد شود؟
نيل آرمسترانگ : يک قدم کوچک براي مرغ، و يک قدم بزرگ براي مرغها.
حافظ : عيب مرغان مکن اي زاهد پاکيزه سرشت، که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت .
کافکا : ک. به آن سوي خيابان کثيف رفت. مرغ اين را ديد و به سوي ديگر خيابان فرار کرد، ضمن اينکه به ک. نگاهي بيتوجه و وحشتزده انداخت. اين ک. را مجبور کرد که دوباره به سوي ديگر خيابان برود، تا مرغ را با حضور فيزيکي خود مواجه کند و دستکم او را به احترامي وادارد که باعث گريختن مجدد او شود، کاري که براي مرغ دست کم از نظر اندازهء کوچک جثهاش دشوارتر مينمود .
بيل کلينتون : من هرگز با مرغ تنها نبودم.
فردوسي : بپرسيد بسيارش از رنج راه، ز کار و ز پيکار مرغ و سپاه .
ناصرالدينشاه : يک حالتي به ما دست داد و ما فرموديم از خيابان رد شود. آن پدرسوخته هم رد شد.
سهراب سپهري: مرغ را در قدمهاي خود بفهميم، و از درخت کنار خيابان، شادمانه سيب بچينيم .
طرفدار داستانهاي علمي - تخيلي : اين مرغ نبود که از خيابان رد شد. مرغ خيابان و تمام جهان هستي را ۷ متر و ۲۰ سانتيمتر به عقب راند.
اريش فون دنيکن: مثل هر بار ديگر که صحبت موجودات فضاييست، جهان دانش واقعيات را کتمان ميکند. مگر آنتنهاي روي سر مرغ را نديديد؟
جرج دبليو بوش : اين عمل تحريکي مجدد از سوي تروريسم جهاني بود و حق ما براي هر نوع اقدام متقابلي که از امنيت ملي ايالات متحده و ارزشهاي دموکراسي دفاع کند محفوظ است .
سعدي : و مرغي را شنيدم که در آن سوي خيابان و در راه بيابان و در مشايعت مردي آسيابان بود. وي را گفتم: از چه رو تعجيل کني؟ گفت: ندانم و اگر دانم نگويم و اگر گويم انکار کنم .
احمد شاملو : و من مرغ را، در گوشههاي ذهن خويش، ميجويم . من، ميمانم. و مرغ، ميرود، به آن سوي خيابان. و من، تهي هستم، از گلايههاي دردمند سرخ.
رنه دکارت: از کجا ميدانيد که مرغ وجود دارد؟ يا خيابان؟ يا من؟
لات محل : به گور پدرش ميخنده! هيشکي نمتونه تو محل ما از خيابون رد بشه، مگه چاکرت رخصت بده. آي نفسکش
بودا : با اين پرسش طبيعت مرغانهء خود را نفي ميکني.
پدرخوانده: جاي دوري نميتواند برود .
فروغ فرخزاد: از خيابانهاي کودکي من، هيچ مرغي رد نشد .
ماکياولي : مهم اينست که مرغ از خيابان رد شد. دليلش هيچ اهميتي ندارد. رسيدن به هدف، هر نوع انگيزه را توجيه ميکند.
پاريس هيلتون: خوب لابد اونور خيابون يه بوتيک باحال ديده بوده .
هيتلر : اگر ارادهء ما همچنان قوي بماند، مرغ را نابود خواهيم کرد! فولاد آلماني از خيابان رد خواهد شد
فوتباليست : آفسايد بود آقا! ما هر چي به اين داور گفتيم بيانصاف قبول نکرد
کودک!!!: که به اونطرف خیابان برسه
بنام معبود دلها
خب از کجا شروع کنم آها يادم اومد :
زمانی که سال اول دانشگاه را ميـگذراندم بنظرم می آمد يک چيزی در دانشگاه کم است و خلائی ميان دانشجو . دانشگاه , صنعت و استاد وجود دارد که ميبايستی اين خلاء پر ميشد .جالب اينجا بود که همه اين خلاء را ميفهميدند اما نميدانستند از کجا , چه جوری و به چه نحوی ميتوانند اين خلاء را پر کنند .
برای من که در خوابگاه بودم و پايان هر دو ترم تحصيلی بايد اسباب و اثاثيه راجمع ميکردم و مي انداختم پشت کولم ميبردم شهرستان ، اين موضوع و خلاء آن بيشتر نمود پيدا کرده بود و جواب سوالات اين چنينی مرا کسی نبود که بدهد يا نميخواستم جواب ها را قبول كنم.
وقتی درسم تمام شد و بصورت حرفه اي افتادم تو خط کار پس از يکی دو سال کار کردن دوباره اين موضوع بذهنم اومد درسی که خواندم در مقابل کاری که ميکنم تقريبا" 30 به 70 است و آنقدرها هم درس تاثير در کار نداشت. چرا که جامعه پر از آدمهايی بود که بدون درس هم کلی اوسا بودند و مدعی .
پس باز هم فکر ميکردم که چه بايد کرد و در اين حين با بهره وری در کار , شاخص های کاری , کنترل پروژه و .... آشنا شدم پس در اين شاخه به فعاليت های خود ادامه دادم برای کار هم رفتم بجاهائی که فكر ميكردم مهندس اثر گذار است مانند پروژه های کارخانه سيمان و سد سازی . پس از مدتی به اين نتيجه رسيدم که کنترل پروژه و بهره وری در کار و .... بعضی ها را بخطر مياندازد و نمی خواهند که اين موضوع هم مسير صحيح و سالم خود را طی نمايد پس باز هم پی گيری نمودم که اينبار چه بايد کرد و از آنجا به مهندسی ارزش رسيدم و اهميت اين شاخه از کار را درک کرد و اکنون تصور ميکنم با مطالعه اين شاخه از علم توانائی هماهنگ نمودن جماعتی که فقط درس خواندند و جماعتی که فقط کار کردند و جماعتی که فقط پول ميشمارند و حجره اي بنام شركت زدند و بجاي لباسهاي بلند قاجاري برحسب مد روز خود را مي آرايند و متشخص گونه دستور مي دهند را بتوان ايجاد نمود و نتيجه همه اينها نهايتا" در بهروری کارها تاثير شگرفی ايجاد نمايد بنابراين با اين ديدگاه و ذهنيت علاقمند گشتم نسبت به تدوين و تنظيم اين گونه سي دي ها اقدام نمايم .
آنچه در شرح کارهای انجام داده در طی مدت 15 سال کارکردن و آموزش های حين کار خود تجربه کسب نمودم ، مرا به اين موضوع کشانده است که آموزش در حين کار تاثير شگرفی در نتايج ناشی از آموزش ميگذارد و اکنون بشدت بدنبال آموزش خود و ترويج همكاران در اين مقوله , مطالعه در حين کار , هماهنگی های لازم برای چگونگی در پيشبرد صحيح پروژه های در دست اجرا و افزايش بهره وری در کار ميباشم و برای علمی نمودن مسائل فوق الذکر بشدت نياز به مطالعه را احساس مي گردد بنابراين بديهی است جهت دستيابی به اين علم تلاش نموده تا بتوان به اهداف عاليه در جهت کسب و کار مناسبتر و بهتر و ارضاء اهداف نهائی خود کوشش نمود.
ضرب المثل قديمی است که ميگويد آنچه جوان در آينه ميبيند پير در خشت خام خواهد ديد. و همه ميدانيم که تمثيل از پير در اينجا انسان های با تجربه ميباشند وگرنه هر پيری توانائی ديدن ندارد. پس تلاش و کوشش هايي که مينمايم قطعا" روزی ببار خواهد نشست حتی اگر نسبت به جوانان کنونی فاصله اي داشته باشم . نویسنده علی رضا منتظری
34352 بازدید
31 بازدید امروز
7 بازدید دیروز
73 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian