پرستش
مقدمه
در عرصه زندگي آدميان، آيينهاي فراوان ظهور كرده و خود را نجاتبخشو راهنماي خوشبختي خواندهاند؛ امّا ديري نپاييدند.
به راستي، معيار ماندگاري برخي از آيينها و ناپايداري برخي ديگرچيست؟ راز دير زيستي اديان در محتوا و مقررات معتدل و همسو با فطرتانسان نهفته است. آييني شايسته ماندن است كه برنامههايش از افراط و تفريطپيراسته باشد تا همه آدميان، به رغم طبيعتهاي گوناگون، در پرتو تعاليم آن بهسعادت دنيا و آخرت دست يابند. ديني كه به تباهي دنيا و منابع اقتصادي و نيرويانساني بينجامد، مطلوب و ارجمند نيست. گوشهنشيني و پرهيز از همسر وخوردنيهاي پاك و حلال كه در ميان راهبان مسيحي رواج داشت، عقيم ساختنخود و فاصله گرفتن از هرگونه حركت سازنده كه در ميان برخي از پيروان ماني(طبقه صديقان) معمول بود؛ سوزاندن اجساد و غرق كردن آنها در آب وهلاككردن خود با گرسنگي و رياضتهاي جانفرساي ديگر كه در ميانمرتاضان هندي رونق دارد، به تباهي و نابودي نسل و منابع اقتصادي و نيرويانساني ميانجامد.
خداي مهربان هرگز نميخواهد بندگانش را با مقررات و مراسم عباديطاقت فرسا و تباه كننده، در رنج و نابودي افكند. اگر چنين ميخواست، آنان را بهسمت امور زندگي بخشي چون ساختن خانه و فراهم آوردن تنپوش وبهرهگيري از داروهاي گوناگون گياهي رهنمون نميگشت.
عبادت و پرستش خداي يگانهوپرهيز از پرستش هر موجود ديگر، ازاصول آموزههاي همه پيامبران راستين، به شمار ميآيد. در آيين حياتبخشاسلام نيز عبادت و پرستش خداي يكتا و بيهمتا، سرلوحه همه آموزهها است.در اسلام، عبادت و پرستش با حيات فردي و اجتماعي انسان در آميخته و در متنآن قرار گرفته است. عبادات اسلامي دوگونه اجرا ميشوند:
1. مشترك و دسته جمعي 2. فردي
حتي عبادتهاي فردي نيز پارهاي از وظايف اجتماعي و مسائل زندگي را دربردارند؛ براي مثال، نماز كه از بزرگترين عبادات اسلامي به شمار ميآيد، بهگونهاي است كه انسان را به رعايت پارهاي از وظايف اخلاقي و اجتماعي مانندنظافت، احترام به حقوق ديگران، وقتشناسي، جهتشناسي و اعلام صلح بابندگان شايسته خدا مقيّد ميسازد.
اين دفتر، عبادت و پرستش را از چشمانداز اميرمؤمنان و اسوه پرستشگرانعلي(ع) ترسيم ميكند و درباره چيستي و چرايي آن، سخن ميگويد.
پرستش و پرستشگران، در آثار اميرمؤمنان(ع) به گونههاي مختلف ترسيمشدهاند. گاه سيماي شب زندهداريها و نماز شب گزاريها، خوف و نالهها،شوق و لذتها، سوز و گدازها و تلاوت حزين قرآن، برجسته مينمايد؛ گاهچهره برخوردار از بارقههاي غيبي و عنايتها و الطاف ربانيشان؛ زمانيصورت پيراسته از آثار گناه و فرو رفته در نورانيت حاصل از سلامت اخلاقي و رواني آنها، و گاه وجود سرشار از لذتها و بهجتهاي خالص وبينظيرشان.
امّا شبها، همچنان برپاي ايستادهاند تا جزء جزء كتاب خدا را بخوانند.ميخوانند و آرام و با تأني و تدبّر ميخوانند. به هنگام خواندنش، خود رااندوهگين ميسازند و داروي درد خويش از آن ميجويند. چون به آيتيرسند كه در آن بشارتي باشد، بدان ميل كنند و در آن طمع بندند و چنانكه گويي در برابر چشمانشان جاي دارد، جانهاشان به شوق ديدارسرميكشد، و چون به آيتي رسند كه در آن وعيد عذاب باشد، گوش دلبدان ميسپارند و پندارند كه اكنون بانگ جوش و خروش جهنم درگوششان پيچيده است. در برابر پروردگارشان ميان خم كردهاند و پيشانيو كف دست و زانو و نوك پاي بر زمين نهادهاند و از خداوندتعاليميطلبند كه آزاديشان بخشد.
مفهوم عبادت و پرستش
الف) در لغت
عبوديت، به معناي خضوع و خاكساري است. عبوديت و خاكساري، بايدفقط در برابر خداي متعال صورت پذيرد و حتي شايسته نيست عنوان عبد بربردگان و كنيزكان اطلاق گردد. عبادت در لغت، به معناي طاعت همراه با خضوعاست.
گاه، عبادت به معناي پيروي از روش و دين و آيين است نه پرستش. قرآنكريم ميفرمايد: (فقالو أنؤمِنُ لبشرين مثلنا و قومهما لنا عابدون) پس گفتند: �آيابه دو بشر كه مثل خود ما هستند و طايفه آنها بندگان ما ميباشند ايمان بياوريم؟�كسي كه از خط مشي پادشاهي پيروي كند، او را پرستيده و عبادت كرده است؛چنان كه وقتي انسان به سخنراني كسي گوش ميدهد، او را به گونهاي عبادتكرده است. اگر سخنران از خدا و ارزشهاي الاهي و مباني ديني سخن ميگويدو با سخنانش آدمي را به سوي خدا فرا ميخواند، شنونده در حقيقت خدا راپرستيده است؛ و اگر سخنان شيطاني و شرارتآميز و شهوتانگيز و دوركننده آدمياز خدا بر زبان ميراند، گوش دادن به سخنان او، عبادت شيطان به شمار ميآيد.
در روايتي از پيامبر اكرم(ص) نيز عبادت به همين معنا آمده است. آن بزرگوارفرمود:
كسي كه به سخنوري گوش فرا دهد، به راستي او را پرستيده است. اگرسخنور از خدا بگويد، به راستي خدا را پرستيده است و اگر از ابليسسخن بگويد (يعني سخنان شيطاني و شرانگيز بر زبان آورد)، به راستيابليس را پرستيده است.
واژه عبد، دو ريشه صحيح و تقريباً متضاد دارد: نرم و رام (لين و ذُلّ) و شدتو غلظت. معناي ريشه اول عبد مملوك و بنده است. وقتي بخواهند از اين ريشهدر خصوص بندگان خدا فعل بسازند، گفته ميشود: عَبَدَ يَعبُدُ عبادهً؛ وليهنگامي كه بخواهند براي بردگان فعل بسازند گفته ميشود: عَبُدَ يعني بنده شد وبه بندگي اعتراف كرد.
متعبّد يعني كسي كه خويشتن را وقف عبادت كرده است. مشركان را، بندگانو پرستشگران طاغوت و بتان ميخوانند و مؤمنان را بندگان و پرستشگران خدايمتعال.
شتر نرم و راهوار، البعير المعبد خوانده ميشود. معبّد يعني رام. راه هموار رانيز بدين سبب �طريق معبّد� مينامند. طريق معبد يعني راهي كه، بر اثر گامهايروندگان، نرم و هموار گرديده است.
ريشه ديگر اين واژه، �عَبَد� به معناي قوّت و صلابت است. وقتي پارچهايضخيم و محكم باشد، گفته ميشود: �هذا ثوب له عبده�؛ اين پارچهاي استداراي ضخامت و استحكام.
ب) در اصطلاح
برخي گفتهاند: عبادت عبارت است از نهايت تعظيم؛ و آن جز در موردخداي سبحان شايسته نيست؛ زيرا نهايت تعظيم جز براي آن كه از نهايت انعام وبخشش برخوردار است، شايسته نيست و جز خداي تعالي كسي از اين ويژگيبهره نميبرد. اين تعريف كامل نيست زيرا از طرفي نماز مردم عادي را شاملنميشود و حال آنكه عبادت است بيآنكه نهايت تعظيم را داشته باشد؛ و ازطرفي احترام به قبور معصومان: را كه مشتمل بر نهايت تعظيم است، دربرميگيرد و حال آنكه عبادت نيست.
برخي عبادت را كردار مخالف هواي نفس مكلف به منظور بزرگداشتپروردگار ميدانند. مرحوم خواجه نصير ميفرمايد:
عبادت آن بود كه تعظيم و تمجيد خالق خويش ـ جل و علا ـ و مقربانحضرت او چون ملائكه و انبياء و ائمه و اولي: و طاعت و متابعتايشان و انقياد او امر و نواهي صاحب شريعت كند و تقوا را كه مكمل ومتمم اين معاني بود، شعار و دثار خود سازد. البته تعظيم و اكرام غيرخدابه معناي عبادت خداي متعالي است نه عبادت آنها.
پرستش، نوعي رابطه خاضعانه، ستايشگرانه، سپاسگزارانه و معنادار آدميدر برابر خداي سبحان است. اين واكنش، رهاورد معرفت خداي متعال است.وقتي انسان خداوند را كاملترين ذات با كاملترين صفات و پيراسته از هر گونهكاستي شناخت و جهان را مظهر آفرينندگي، نگهداري، فيّاضيت، عطوفت ورحمت او دانست، در برابرش سر تسليم و خاكساري فرود ميآورد.
پرستش، نوعي ارتباط با خدا است؛ ارتباطي همراه با خضوع، ستايشگري وسپاسگزاري. تنها خداوند شايسته اينگونه ارتباط است. پرستش خداوند دوگونهاست:
1. پرستش قولي، يعني ذكرهاي حكايتگر پرستش را بر زبان راندن. حمد وسوره، ذكر ركوع و سجود و تشهد نماز و ذكر لبيك در حج بخشي از اينذكرها است.
2. پرستش عملي، يعني كردارِ نشان دهنده پرستش را انجام دادن. قيام وركوع و سجود در نماز؛ وقوف عرفات و مشعر و طواف در حج در شماراين نوع كردارها جاي دارد.
پرستش هرگونه كه باشد، معناداراست؛ يعني نشان ميدهد فرد در برابرپروردگار سرتسليم و سپاس فرود آورده است.
حقايقي كه پرستشگران مسلمان ابراز ميكنند، عبارت است از:
1. ستايش خداوند با صفات جمال و كمال ويژه وي.
2. تسبيح و بيان پيراستگي حضرت حق از هر گونه كاستي.
3. سپاس خداي مهربان و سرچشمه همه خوبيها و نعمتها شمردن وي.
4. بندگي و اطاعت محض در برابر خداوند كه تنها موجود شايسته پرستشاست.
5. اعتراف به يگانگي و بيمانندي خداوند و شايستگي انحصاري وي برايپرستش.
بههرحال، در تعريف عبادت اختلاف است؛ اما ميتوان آن را چنين معنا كرد:
عبادت عبارت است از خضوع و خشوع در برابر موجود ديگر با اين هدفكه آن موجود اله يا رب يا مستقل باشد.
گستره عبادت
از نظر اسلام، گستره عبادت، بسيار وسيع است و هر كار خير آميخته با انگيزهپاك خدايي را شامل ميشود. بر اين اساس، درس خواندن، كسب و كار، فعاليتاجتماعي و ... اگر با انگيزه الاهي همراه باشد، عبادت به شمار ميآيد. البته اسلامآموزههاي ويژه عبادت و پرستش نيز دارد؛ مانند: نماز، روزه و حج
عبادت، زمينه دستيابي به تقوا است و تقوا در مجموعهاي از عقايد، اخلاق واعمال صالح تبلور يافته است. از اين رو عبادت و پرستش، معنايي گسترده دارد وهمه كردارهاي فكري، اخلاقي و عملي كه پرستشگر را به ملكه برين تقواميرساند، عبادت شمرده ميشوند.
معرفت، اعتقاد، تفكر، فرايض، وَرَع و صمت، تكريم اهل بيت: وكسب روزي حلال، از مصاديق عبادت به شمار ميروند؛ امّا از نظر علي(ع)مصداق بارز عبادت، انجام دادن فرائض است.
مراتب و درجات عبادت
گروهي از محققان، عبادت را به دو نوع روحي (قلبي) و بدني تقسيم كرده وعبادت اسلامي را، از نظر كمّي و كيفي، از عبادات ديگر آيينها برتر دانستهاند.گروهي نيز عبادت را، از نظر چيستي و برداشت مردمان، به دوگونه عاميانه وعارفانه تقسيم كردهاند.
برداشت مسلمانان از آموزههاي ويژه عبادت؛ مانند: نماز، روزه و حجبهطوركلي بر دو گونه است:
1. عاميانه و كاسبانه
2. عارفانه و عاشقانه
در برداشت نخست، عبادت و پرستش، نوعي معامله و مبادله كار با فرداست. همان گونه كه كارگر در مقابل نيروي كارش فرد ميگيرد، اين گونه عابداننيز در برابر رنج عبادت و پرستش، چشمداشت پاداش و فرد دارند. تنها تفاوتكارگر و اين گونه عبادتگران آن است كه كارفرما از نيروي كار بهره ميگيرد؛ وليخدا كه كارفرماي مُلك و ملكوت است، به اطاعت آدميان نياز ندارند. اميرمؤمنان، علي(ع) ميفرمايد:
خداوند، سبحانه و تعالي، موجودات را بيافريد و چون بيافريد ازفرمانبرداريشان بينياز بود و از نافرمانيشان در امان؛ زيرا نه نافرمانينافرمايان او را زياني رساند و نه فرمانبرداري فرمانبرداران سودي.
هويّت و چيستي عبادت عاميانه، همان اعمال بدني و حركات ظاهري استكه به وسيله زبان و ديگر اعضاء انجام ميگيرد. در برداشت عارفانه، عبادت،نردبان قرب به خداي سبحان، معراج انسان، مايه لقاي روان و پرواز به سويكانون نامرئي هستي است. در پرتو پرستش، استعدادهاي روحي آدمي پرورشمييابند، نيروهاي ملكوتي انسان ورزش ميكنند و روح بر بدن چيرگي مييابد.در اين برداشت، عبادت عاليترين واكنش انسان در برابر پديدآورنده جهان،اظهار عشق و اشتياق به كانون كمال و گام نهادن در جاده نيكبختي است. عبادتپيكري دارد و روحي. آنچه با زبان و ديگر اعضا انجام ميشود، جنبه جسمانيعبادت است. مفهومي كه پرستشگر از عبادت دارد، انگيزهاي كه او را سمتعبادت ميكشاند، بهرهاي كه از عبادت ميبرد و نيز آن راهيابياش به بساط قربحق تعالي، عناصر تشكيل دهنده روح عبادت بهشمار ميآيند.
علي(ع) عبادت را، بهلحاظ انگيزهها و اهداف عابدان، سهگونه ميداند:
1. عبادت تاجران (پرستش كاسبكارانه براي جلب منفعت)
2. عبادت بردگان (پرستش از روي ترس براي دفع ضرر و زيان)
3. عبادت آزادگان (پرستش آزاد از قيد سود و زيان و فقط براي شكر خدايسبحان)
گروهي، خدا را به شوق بهشت ميپرستند، اين عبادت بازرگانان است؛گروهي خدا را از ترس عذابش ميپرستند، اين عبادت بردگان است؛ و گروهيخدا را براي سپاسگزاري ميپرستند، اين عبادت آزادگان است. دو نوع اول، ازشائبه شرك خفي و خود پرستي تهي نيست. دستيابي به درجه سوم، دشوارنيست. دو قسم اول، هويتي عاميانه دارد و قسم سوم، هويتي عارفانه و عاشقانه.عبادت عاميانه از نظر فقهي صحيح است؛ امّا بايد بكوشيم عبادت ما عارفانهشود.
واكنش آزادگان كه از قيد بهشت و جهنم رهيدهاند، در برابر خداي سبحانسپاسگزارانه و عارفانه است. نه از بيم آتش خدا را ميپرستند و نه به طمع بهشت.از نظر آنان، حتي اگر گناه كيفر نداشته باشد، شكر نعمت خداي متعال، انسان را ازمعصيت باز ميدارد. امام علي(ع) ميفرمايد:
اگر خداوند از نافرماني خود بيم نميداد، واجب بود به شكرانهنعمتهايش نافرماني نشود.
عبادت از منظر اميرمؤمنان(ع) هويّتي عارفانه دارد. سخنان آن حضرت،سرچشمه برداشت عارفانه از عبادت است.
سخنان رسول گرامي اسلام(ص) نيز تأييد كننده همين برداشت است. آنبزرگوار ميفرمايد: ارجمندترين مردمان كسي است كه عاشق عبادت باشد، آنرا در آغوش كشد، با دلش دوستش بدارد و بدنش با آن پيوند تنگاتنگ داشتهباشد و خود را براي عبادت فارغ البال سازد. چنين كسي پروا ندارد در دنيا بادشواري روبهرو گردد يا آساني.
به طور كلي، عبادت براساس محبت خداي متعال بهترين عبادت است؛زيرا كسي كه به انگيزه رهايي از دوزخ يا
رهيابي به بهشت عبادت ميكند، مطلوب اصلياش خدا نيست، و خدا را وسيله رسيدن به هدف قرار دادهاست.
عشق به عبادت از آنِ سالكاني است كه هنوز به مقصد نرسيدهاند و در ميانراه قرار دارند. وقتي كسي به عبادت دل ميبندد و از آن لذت ميبرد، معلومميشود هنوز به مقصد نرسيده است. برترين مردم، آنانند كه به معبود عشقميورزند. راهيان كوي دوست دو گونهاند: برخي خود ميروند و برخي را باتشريفات خاص ميبرند. تعبير قرآن درباره حضرت ابراهيم(ع) چنين است:
وَقَالَ اءِنِّي ذَاهِبٌ اءِلَي رَبِّي سَيَهْدِينِ؛ من به سوي پروردگارم ميروم.
وقتي از ملاقات حضرت موسي(ع) سخن به ميان ميآيد، اين تعبير به كاررفته است:
وَلَمَّا جَاءَ مُوسَي لِمِيقَاتِنَا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ اءِلَيْكَ قَالَ لَنْ تَرَانِيوَل'كِنِ انْظُرْ اءِلَي الْجَبَلِ فَاءِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي فَلَمّا تَجَلّي رَبُّهُ لِلْجَبَلِجَعَلَهُ دَكّاً وَخَرَّ مُوسي صَعِقاً فَلَمّا أَفَاق قَالَ سُبْحَانَكَ تُبْتُ اءِلَيْكَ وَأَنَا أَوَّلُالْمُؤْمِنِينَ؛ و چون موسي به ميعاد ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت،عرض كرد: �پروردگارا، خود را به من بنماي تا بر تو بنگرم. فرمود: �هرگزمرا نخواهي ديد، ليكن به كوه بنگر؛ پس اگر بر جاي خود قرار گرفت بهزودي مرا خواهي ديد.� پس چون پروردگارش به كوه جلوه نمود، آن راريز ريز ساخت، و موسي بيهوش بر زمين افتاد، و چون به خود آمد گفت:�تو منزّهي! به درگاهت توبه كردم و من نخستين مؤمنانم.�
چنان كه پيدا است، سخن از آمدن است: موسي به ملاقات ما آمد. دربارهرسول گرامي اسلام حضرت محمّدبن عبدالله(ص) سخن از بردن است نه رفتن:
سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَي بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ اءِلَي الْمَسْجِدِ الْاَقْصَي الَّذِيبَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا اءِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ؛ منزّه است آن (خدايي)كه بندهاش را شبانگاهي از مسجد الحرام به سوي مسجد الاقصي ـ كهپيرامون آن را بركت دادهايم ـ سير داد تا از نشانههاي خود به او بنمايانيم،كه او همان شنواي بينا است.
عبادت، درجات فراوان دارد كه برخي از آن ها هدف متوسط و بعضيهدف نهايي به شمار ميآيند. از سوي ديگر، كردار انسان محدود و شهودشنامحدود است. بنابراين، عبادتهاي عملي محدودند و عبادتهاي شهودينامحدود.
در نگاه حضرت علي(ع)، عشق و اخلاص عناصر اصلي پرستش به شمارميآيند. عبادت بدون عشق كامل نيست و بدون اخلاص پذيرفته نميشود.نشانه اخلاص در عبادت هماهنگي درون و بيرون و كردار و گفتار انسان است.اميرمؤمنان(ع) ميفرمايد:
و آن كسي كه نهان و آشكار و كردار و گفتار او دوگونه نَبُوَد، امانت راگزارده و عبادت را خالص به جاي آورده.
زمينهها و عوامل عبادت و پرستش
چگونه ميتوان در مسير عبادت و پرستش گام نهاد و جامه زيباي بندگيپوشيد؟ براي پاسخ به اين پرسش، آشنايي با خانواده و خاستگاه عبادتضرورت دارد. عبادت، فرزند �محبت� و نواده �معرفت� است. محبّت واسطهميان عبادت و معرفت شمرده ميشود.
البته همه يكسان خدا را نميشناسند. گونهگوني شناخت مردم، به گونه گونيانگيزههاي پرستشگران ميانجامد. برخي خدا را به نامهاي جلالش چون قهار ومنتقم ميشناسند و از دريچه خشم و قهرش به وي مينگرند. انگيزه اينان رهايياز دوزخ و خشم و عذاب خدا است، نه محبت او. شايد اگر خدا از عذاب خودبيم نداده بود، او را نميپرستيدند. اميرمؤمنان درباره اين گروه از عبارت�گروهي خدا را از ترس عبادت كردند� بهره ميبرد.
دستهاي خدا را به نامهاي جمال و از دريچه نعمتهايش ميشناسند. اينانخدا را در كسوت خواستهها و آزمندانه ميپرستند:
قوم عبدواالله رغبه؛ قومي به طمع بهشت خداوند را عبادت ميكنند.
آنان كه خدا را با تمام نامهاي جمال و جلالش ميشناسند، به محبتي دستمييابند كه پايه پرستش عاشقانه است. البته هر معرفتي به محبت خدا نميانجامدو عبادت عاشقانه و پيراسته از ترس و آز رهاورد هر محبتي نيست؛ براي مثال،ممكن است كسي از راههاي فلسفي و كلامي خدا را بشناسد و معرفتش به محبتو عبادت نينجامد يا عبادتي آزمندانه و خائفانه داشته باشد.
در نگاه امام علي(ع) عبوديت مايه عزت است و ربوبيت خدا مايه افتخار.
عبادت عاشقانه �مقام مكنون� است و دست نيايش هر ناپاكي به آننميرسد. امام صادق(ع) ميفرمايد:
ما خدا را جز محبانه نميپرستيم و اين مقامي است مكنون كه جز�مطهرون� (معصومان:) به آن دست نمييابند.
بر اين بنياد، علي(ع) از زاويه عشق به عبادت مينگرد. براي رسيدن بدينديدگاه بايد كوشيد معرفتي از نوع معرفت آن امام راستين فراهم آورد. علي(ع)از چگونه معرفتي برخوردار بود كه دوست خداوند شد و او را عاشقانه عبادتكرد؟ راز اين بينش و كردار امام(ع) در توحيد افعالياش نهفته است. علي(ع)سراسر گيتي را جلوه جمال پروردگار ميديد و ميگفت:
خدايا! سپاس تو راست بر آنچه ميگيري و عطا فرمايي و بهبوديميبخشي، و مبتلا فرمايي. او را سپاس ميگوييم بر آنچه گرفت و عطا فرمود و بر آنچه احسان كرد وآزمود.
معرفتي كه از آن محبت ميتراود، با علم حضوري و شهودي به دستميآيد نه با دانش حصولي و مفاهيم ذهني. ازين رو، امام(ع) در جهت دوستيمردم با خدا ميكوشيد و تنها به ترساندن آنان بسنده نميكرد. وقتي ابراهيم(ع)ميخواهد به خدا دل ببندد، از برهان و استدلال سخن ميگويد و به �لا احبّالا�فلين� اشاره ميكند. خدا آن است كه محبوب باشد و هر چه در رهگذر زوالو افول جاي دارد، محبوب نيست. خدا آن است كه انسان به وي دل بندد نه آن كهاو را بفهمد و به او علم حصولي و ذهني پيدا كند. بايد به معرفت شهوديحضرت حق دست يافت.
البته اين سخن به معناي نفي ارزش آگاهيهاي ذهني نيست؛ زيرا پيامبرانآمدهاند تا استعدادهاي عقلي را نيز شكوفا كنند و با آوردن دليل و برهان؛ سطحانديشه مردم را ارتقا بخشند.
علي(ع) فرمايد:
پس رسولانش را در ميانشان گمارد، و پيامبرانش را پياپي فرستاد تا ازآنان بخواهند (حقّ) ميراث فطرت را بگزارند؛ و نعمتي را كه فراموششانشده به يادشان آرند و با رساندن حكم خدا جاي عذر برايشان نگذارند وگنجينههاي خرد را برايشان بگشايند.
يكي از راههاي معرفت خداي سبحان، معرفت و شناخت انسان است.معرفت حضوري انسان، راهي براي شناخت حضوري حضرت حق است و معرفتحصولي آن، راه شناخت حصولي خداي متعال. تأمل در اسراري كه خداوند دروجود انسان به وديعت نهاده است، به معرفت حصولي پروردگار ميانجامد.
چرايي پرستش
خداي سبحان، حكيم و از كار بيهوده پيراسته است. بنابراين، در پس هر كاروي هدفي وجود دارد؛ و از آن جا كه از غناي ذاتي بهره ميبرد، هيچ چيزنميتواند هدف وي واقع شود؛ چون در اين صورت بدان هدف نياز دارد و بادستيابي به آن كامل ميشود؛ در حالي كه او عين كمال و نامحدود است و هيچكمالي از ذاتش بيرون نيست.
پس پديد آورنده هستي، خود، هدف و مقصود است.
البته جهان، هدف دارد و انسان كه عضو بالغ جهان شمرده ميشود، نيزهدفمند است. هدف انسان در نظام تشريع، تكامل عبادي او است. امّا سرّ هرعبادت حقيقت انسان كامل است. هر كس به ميزان دستيابياش به كمال انساني،به راز پرستش دست مييابد. پيشوايان معصوم: به سرّ نهايي پرستش دستيافتهاند. از اين رو، خود صراط مستقيم و ميزان اعمالند.
هدف آفرينش آدمي عبادت است يا تقوا؟
از جهتي ميتوان تقوا را هدف آفرينش دانست؛ زيرا روح پرستش،پارسايي است. عبادت نيز به لحاظ درونمايهاش كه تقوا است، هدف خلقتمعرفي شده است. كمال انسان در عبادت پرهيزگارانه خداوند است؛ به عبارتديگر، خدا كمال محض است و به عبادت انسانها نياز ندارد. اين انسانهايند كهبراي دستيابي به تقوا (كمال) ناگزير بايد در مسير عبادت گام نهند.
از جهت ديگر ميتوان تقوا را هدف عبادت خواند نه هدف خلقت؛ بهعبارت روشنتر، هدف پديدهها پرستش است و هدف پرستش، پارسايي.بنابراين، تقوا با واسطه هدف خلقت به شمار ميآيد.
البته ممكن است تقوا را هدف عبادت و آفرينش به شمار آورد. در اينصورت، درطول يكديگر قرار ميگيرند؛ يعني پرستش، هدف آفرينش است وپارسايي، هدف پرستش.
اسرار عبادات
عبادات آكنده از رازند. رازهاي عبادات با احكام و آداب آنها تفاوت دارد.احكام عبادات همان واجبات و مستحبات آنها است كه در كتب فقهي ورسالههاي مراجع تقليد و كتابهاي اخلاقي آمده است.
اسرار عبادات، دركتب عرفاني بيان شده است. اسرار عبادات كه درونمايه وروح و باطن عبادتها به شمار ميآيد، از دو زاويه اخروي و دنيوي قابل طرحمينمايد؛ براي مثال اموري چون پاسخ به احساس تنهايي انسان و معنا بخشي بهحيات وي كه در كلام جديد �كاركردهاي دين� خوانده ميشوند، در شماراسرار دنيوي عبادات جاي دارند.
راز عبادت به ملكوت و جنبه درونياش باز ميگردد. حكمت عبادت غايتو هدفي است كه عروج آدميان و رهايي از صفات نكوهيدهاي چون حرص وآز، رهاورد آن است. ادب عبادت به ويژگي عبادتگر، مانند حضور قلب وخشوع جسم باز ميگردد.
دستيابي به راز عبادات، تنها از رهگذر حفظ آداب، ممكن است؛ زيرادستيابي به باطن عبادت به پاكي درون و صفاي باطن و قلب سليم نياز دارد و اينامور رهاورد آداب عبادات است.
سرّ پرستش مشاهده معبود است. البته معبود با ديده دل ديده ميشود نهچشم سر.
آدمي، براي آن كه دريابد به سرّ عبادت راه يافته است يا هنوز در مرحلهاحكام و آداب قرار دارد، بايد به قلب خود بنگرد و ببيند آيا در آن جز خدا كسيهست يا نه؟
مراحلنهايي مشاهده معبود، همان است كه علي بن ابي طالب(ع) به آندست يافت؛ چنان كه فرمود:
�ما كنت اعبد رباً لم اره...؛ هرگز خدايي را كه نديدهام، پرستشنكردهام.�
وقتي انسان به تلاوت كتاب خدا ميپردازد، اگر متكلم يعني خداي سبحان رادر اين كلام مشاهده كند، به سرّ تلاوت دست يافته است. اميرمؤمنان علي(ع)درباره نيكبختاني كه به راز تلاوت قرآن نائل آمدهاند، ميفرمايد:
فتجلي الله لهم سبحانه في كتابه من غير أن يكونوا رأوه؛ خداي سبحانبراي آنان در كتاب خود تجلّي كرد بي آن كه او را ببينند.
نزديك شدن به خداي سبحان، كمال انسان است و عبادات بهترين وسيلهتقرّب به حق شمرده ميشوند. علي(ع) ميفرمايد:
همانا بهترين چيز كه جويندگان قرب به خداي سبحان به آن توسلميجويند، ايمان به خدا و پيامبر، و جهاد در راه خداست، كه موجببلندي كلمه مسلماني است (و نقطه بلند اسلام است) و كلمه اخلاص وتوحيد كه فطرت آدمي بر آن سرشته شده است، و بر پاداشتن نماز كه(مايه قوام و ستون) دين و شريعت است، و دادن زكات (حق مستمندان)كه فريضه و واجب ديني است، و روزه ماه مبارك رمضان كه سپر عذاباست، و گزاردن حج و عمره كه فقر را ميزدايند و (آلودگي) گناه راميشويند و آدمي را پاك ميسازند، و صله رحم و پيوند با خويشان كهمال را افزون سازد، و اجل را واپس اندازد و صدقه دادن نهاني كه گناه راپاك كند و برجا نگذارد و صدقه دادن آشكارا كه مرگ بد را باز دارد وكارهاي نيك كه آدمي را از فروافتادن در عرصه ذلت و خوارينگهدارد.
در نگاه امام(ع) پروا پيشگان طالب قرب خداوند، بايد به نماز روي آورد.
الصلاه قربان كلّ تقي؛ نماز، تقرّب هر پرهيزگار است.
اميرمؤمنان(ع) در بياني ديگر چرايي پرستش و عبادت به مفهوم عام آن راچنين تبيين ميفرمايد:
خدا ايمان را واجب كرد براي پاكي از شرك ورزيدن، و نماز را برايپرهيز از خود بزرگ ديدن، و زكات را تا موجب رسيدن روزي شود، وروزه را تا اخلاص آفريدگان آزموده گردد و حج را براي نزديك شدندينداران، و جهاد را براي ارجمندي اسلام و مسلمانان، و امر به معروفرا براي اصلاح كار همگان، و نهي از منكر را براي بازداشتن بي خردان،و پيوند با خويشاوندان را به خاطر رشد و فراوان شدن شمار آنان، وقصاص را تا خون ريخته نشود، و برپاداشتن حد را تا آنچه حرام استبزرگ نمايد، و ترك ميخوارگي را تا خرد بر جاي ماند و دوري از دزديرا تا پاكدامني از دست نشود، و زنا را وانهادن تا نسبت نيالايد، وغلامبارگي (همجنسبازي) را ترك كردن تا نژاد، فراوان گردد، و گواهيدادن را ـ بر حقوِ ـ واجب فرمود تا حقوِ انكار شده استيفا شود، ودروغ نگفتن را، تا راستگويي حرمت يابد، و سلام كردن را تا از ترسايمني آرد، و امانت را تا نظام امت پايدار باشد، و فرمانبرداري را تا امام ـدر ديدهها ـ بزرگ نمايد.
چرايي و اسرار نماز
نماز، در عبادات اسلامي، جايگاهي خاص دارد و پذيرش آن شرط پذيرشديگر اعمال انسان است.
اگر انسان در كنكور عبوديت، از نماز كه نماد و زبان پرستش است، نمرهقبولي بگيرد، اوراق ديگر آزمونهايش بررسي ميگردد؛ و اگر نمره نياورد،اوراق آزمونهاي ديگرش بيهيچ ارزيابي دور افكنده ميشود.
نماز در همه اديان ديده ميشود؛ امّا نماز اسلام، از نظر كيفي و كمّي، برتراست. از نظر كمّي، افراط و تفريط ندارد تا مسلمانان بتوانند همزمان به زندگي وپرستش روي آورند. اين عبادت، از نظر كيفي، از حركاتي كه نشاندهندهخضوع و خشوع است، در نهايت هماهنگي بهره ميبرد. وقتي نمازگزار به حريمقدسي نماز گام مينهد، اركان آن را يكي پس از ديگري به ترتيب معيّن انجامميدهد. درست مانند خدمتگري كه به حضور شخصيتي بزرگ راه مييابد، درپيشگاه با عظمتش ميايستد، هيبت و صلابتش را با تمام وجود احساس ميكند وبه ستايش وي لب ميگشايد. چون به مقام قرب بار يابد، مراتب تعظيم وبزرگداشت او را با خم كردن پشت، آشكار سازد و چون قرب فزونتر احساسكند، از شدّت خشوع و كرنش، چهره بر خاك ميسايد و وقتي رخصت جلوسيابد، در كمال ادب، دو زانو برابرش مينشيند.
از چشم انداز اميرمؤمنان(ع)، نماز مايه تقرّب به خداي سبحان، رهايي ازآتش سوزان، ريزش گناهان و پالايش جان از آلودگيها است. از اين رو،يارانش را به نماز سفارش ميكرد:
كار ـ گزاردن ـ نماز را برعهده بگيريد و نگاهداشت آن را بپذيريد، و آنرا بسيار به جاي آريد و با نماز، خود را ـ به خدا ـ نزديك داريد، كه نمازنوشته است بر مؤمنان ـ و بايد گزارده شود ـ به وقت آن. آيا گوش فرانميدهيد به پاسخ دوزخيان (چنانكه آمده است در قرآن:) كه چون ازآنان پرسيدند: �چه چيز در آورد شما را در آتش سوزان؟ گفتند: نبوديم ازنمازگزاران�. و نماز گناهان را ميزدايد چنان كه برگ را از درختبزدايند، و گناهان را ـ از گناهكار ـ ميگشايد چنان كه بند از كسيبگشايند، و رسول خدا(ص) نماز را به چشمه آب گرم كه بر در سرايمردي بُود همانند فرمود، كه او روزان و شبان پنج بار خود را بدان بشويدديگر چركي بر تن وي نخواهد بود. همانا كساني از مؤمنان، حقِ آن راشناختند كه زيور دنيا از نمازشان به فكر ديگر كار نيفكند و نه آنچهموجب روشني چشم بود از مال و فرزند. خداي سبحان فرمايد: �مردانيكه باز نميدارد آنان را بازرگاني و نه خريد و فروخت از ياد خدا وبرپاداشتن نماز و پرداخت زكات�، و رسول خدا خود را باگزاردن نمازرنجه ميفرمود، با آنكه مژده بهشت شنيده بود. چون خداي سبحان بدوگفت: �و كسان خود را بفرما تا نماز كنند و خود بر آن شكيبا باش�، پسكسان خود را امر به نماز ميكرد و خود بر آوردن نماز طاقت ميآورد (وصبر ميكرد).
بخشي از نكات نهفته در اين سفارش حضرت، عبارت است از:
1. مسلمانان بايد نماز را جدي بگيرند و در اين راه همواره بر آن مواظبتكنند و از سستي و كاهلي بپرهيزند.
2. مؤمنان بايد نماز را نردبان تقرّب به خدا بدانند و آن را عاشقانه بگزارند نهمتكلفانه.
3. كسي كه به نماز اهميت ندهد و نخواند، گرفتار آتش سوزان دوزخميگردد و از ديگر كارهاي خوبش نتيجه نميگيرد.
4. نماز گناهان آدمي را ميزدايد و فرو ميريزد.
5. نماز بندهاي گراني كه گناهان بر جان آدميان فرو ميافكنند، باز ميكند ورهايي به ارمغان ميآورد.
6. نماز چون چشمه آب گرمي است كه بر در خانه انسان جاري است و آدميروزي پنج بار خود را در آن ميشويد. آيا كسي كه هر روز پنج بار خودرا با دقت در آب گرم ميشويد، پيكري آلوده دارد؟ بيترديد پاسخمنفي است. آن كه هر روز پنج نوبت با خضوع و خشوع در چشمه سارنماز فرورود، گرد گناه بر جانش نميماند. از اين رو علي(ع) فرمود:
گناهي كه پس از آن مهلت دو ركعت نماز گزاردن داشته باشم، مرااندوهگين نميدارد.
7. هيچ كاري مؤمنان حقيقي و مردان خدا را از نماز باز نميدارد. كساني كه بهدليل كارهاي معمول روزانه نماز را به تأخير ميافكنند، حق نماز رانشناختهاند و آن را دست كم گرفتهاند.
چرايي و سرّ وضوء
در نگاه امام علي(ع) وضو، افزون بر پاكسازي پليدي، از سرّ خارجي نيز بهرهميبرد:
�هيچ مسلماني نيست كه هنگام وضو بگويد: �سبحانك اللهم و بحمدكاشهد ان لاالهالا انت استغفرك و أتوب اليك، اللهم اجعلني من التوابين واجعلني من المتطهرين� مگر اين كه در نامهاي نگاشته و بر آن مهر نهادهشود، سپس زير عرش گذارده شود تا در روز قيامت همچنان مهر شدهتحويل وي گردد.� از اين حديث استفاده ميشود كه وضو ـ جز عنوان اعتباري كه از حركاتيچند با نيت تشكيل شده است ـ داراي صورتي ملكوتي و خارجي استو آن صورتي كه تا زير عرش، صعود ميكند، همان سرّ وضويي است كهنزد مردمان معهود و شناخته شده است.
امام صادق(ع) فرمود:
علي(ع) با فرزندش محمد )حنفيه] نشسته بود. حضرت از او خواستآب آورد تا وضو سازد. محمد آب آورد. حضرت ـ با همان آداب واذكاري كه در رسالههاي عمليه آمده است ـ وضو گرفت و فرمود: هر كس همانند من وضو گيرد و مثل من بگويد (هنگام هر يك از اعمالوضو دعاي ويژه بخواند) خداوند براي او از هر قطرهاي فرشتهايبيافريند كه تقديس و تسبيح و تكبير گويد. و ثواب آن را تا روز قيامتبراي او بنويسد.
خداوند سبحان با وضوي هر كسي كه ميخواهد نماز بخواند، فرشتگانفراوان ميآفريند تا او را تقديس كند و تسبيح و تكبير گويند. البته در صورتي كهوضويي چون وضوي علي بن ابيطالب(ع) بگيرد و هنگام وضو دعايش ماننددعاي آن حضرت باشد؛ يعني دعاهاي علي(ع) را با همان حال و حضور بخواندنه هر وضويي و نه هر گفتار و دعايي. اگر كردار و گفتار علوي باشد، خداوند اثرمهم ياد شده را بر آن بار ميكند يا آن فعل و قول به صورت فرشتهاي در ميآيند.
چرايي و اسرار اجزاء نماز
چرايي و راز نماز ملكوت آن است كه به دست خدا است و جز با گذار ازملك فراچنگ نميآيد. جابربن عبدالله انصاري ميگويد: با اميرمؤمنان(ع)بودم. حضرت مردي را آماده نماز ديد و پرسيد: تأويل نماز را ميشناسي؟ مردگفت: مولاي من، نماز، جز عبادت، تأويلي ديگر دارد؟ فرمود: آري، به آنخدايي كه محمد را به پيامبري برگزيد، خداوند پيامبرش رابه هيچ امريبرنينگيخت مگر آن كه داراي تشابه و تأويل و تنزيل است و اين ها همه بر تعبددلالت دارد. مرد گفت: آن را به من بياموز.
علي(ع) فرمود:
تأويل تكبيرهايت تا تكبيره الاحرام اين است: با گفتن تكبير اول، به قلبتخطور دهي خدا بزرگتر از آن است كه به قيام و قعود توصيف شود. درتكبير دوم، به قلبت بگذراني خدا بزرگتر از آن است كه به حركت ياايستايي وصف گردد. در سوم چنان تصور كني كه خداوند از توصيف وتشبيه و مقايسه با جسم يا چيزي بزرگتر است. در چهارمي به دل خطوردهي پروردگار بزرگتر از آن است كه محل اعراض يا رنجور به امراضباشد. در پنجمي به خاطر آوري او بزرگتر از آن است كه به جوهر ياعرض وصف شود يا در چيزي حلول كند يا چيزي در وي حلول يابد. درتكبير ششم از خاطر بگذراني خدا بزرگتر از آن است كه آنچه برپديدهها روا است، زوال و انتقال، و دگرگوني از حالي به حالي، بر او رواباشد. در تكبير هفتم به قلبت خطور دهي او بزرگتر از آن است كه بهحواس پنجگانه درآيد. سپس وقتي در ركوع گردنت را ميكشي، به قلبت چنين بگذراني: به توايمان دارم؛ هر چند گردنم را بزني تأويل سر برداشتن از ركوع، آنگاه كهميگويي: �سمعالله لمن حمده الحمدلله ربالعالمين� اين است كه، خداوندمرا از عدم پديدآورد. تأويل سجده نخست آن است كه در دل بگذراني: �خدايا مرا از اين خاكآفريدي�. تأويل سر برداشتن از سجده اين است كه: در دل بگويي(خدايا، تو) مرا از اين خاك خارج كردي. تأويل سجده دوم اين است كهدر دلت بگذراني (خداي): و مرا ديگر بار به خاك باز ميگرداني. چونسر از سجده دوم برداشتي، به قلبت چنين بگذران: �مرا بار ديگر از خاكبر ميآوري�. تأويل نشستن پس از سجده، بر جانب چپ و پاي راست رابر روي پاي چپ گذاردن، اين است كه به دل بگذراني: �خدايا من حق رابرپاداشتم و باطل را ميراندم�. تأويل تشهد، �تجديد ايمان و بازگشت بهاسلام و اعتراف به رستاخيز پس از مرگ است�. تأويل خواندن تحيّات وسلامهاي نماز �تمجيد و ستايش پروردگار سبحان و برتر شمردنش ازگفته ستمگران و توصيف ملحدان است.� و تأويل �السلام عليكم و رحمه الله و بركاته�، ريزش رحمت خدايسبحان بر انسان است، و معناي آن اين است: �اين اماني است براي شمااز عذاب روز قيامت�. سپس فرمود: هر كس تأويل و چرايي نمازش را بدينسان نداند، ناقصاست.
غفلت از خداي متعال، آلودگي و ناپاكي است و نماز سبب زدودن اينآلودگي است. علي(ع) ميفرمايد:
و رسول خدا(ص) نماز را به چشمه آب گرم كه بر در سراي مردي بُود،همانند فرمود، كه او روزان و شبان پنج بار خود را بدان بشويد، ديگرچركي بر تن وي نخواهد بود.
اميرمؤمنان علي(ع) در نكوهش آنان كه از نشانه ايمان و سجود بيبهرهاند،فرمود:
اني لاكره للرجل أن أري جبهته جلحاء ليس فيها اثر السجود؛ من، خوشندارم كه پيشاني مرد صاف و فاقد اثر سجود باشد.
سرّ سجود، خاكساري براي خدا است. و خاكساري براي خدا مايه قرب به اواست. هر كه در برابر خداوند بيشتر احساس كوچكي و خاكساري كند، به اونزديكتر است. اميرمؤمنان(ع)، پس از رسول خدا(ص)، نخستين كسي بود كهسجده شكر به جاي آورد و نخستين كسي بود كه پس از سجده، چهره بر زميننهاد. حضرت در سجدهاش ميگفت:
انا جيك يا سيدي كما يناجي العبد الذليل مولاه؛ با تو اي آقاي من، چنانمناجات ميكنم كه عبد ذليل با مولاي خود راز و نياز ميكند.
شايسته است نمازگزار در نماز چهار ركعتي، پس از سجده دومِ ركعت اول وسوم كه تشهد ندارند، اندكي بنشيند و آنگاه برخيزد. اگر كسي بي آن كه بنشيند،برخيزد، درنگاه امام علي(ع)، از ستمگران به شمار ميآيد و حرمت نماز راچنان كه بايد نگه نداشته است.
باسلام از معراج باز ميگرديم و نماز را پايان ميبخشيم. سلام، نشانه رحمتخدا بر نمازگزار است و رمز ايمني او از عذاب روز قيامت.
و تأويل سخن تو السلام عليكم و رحمهالله و بركاته، رحمت آوردن خدااست و معنايش اين است: اين، اماني است براي شما از عذاب روز قيامت.
پس از نماز، مستحب است به خواندن دعاها و آيات و اذكار سودمندي كهمعصومان: ما را بدان سفارش كردهاند، رويآوريم. اين دعاها و اذكار ـ ازآن جهت كه پس از نماز خوانده ميشوند ـ تعقيبات نام دارند. بهترين وسودمندترين تعقيبات به توحيد و ولايت باز ميگردد. يكي از تعقيبات، خواندنآيه الكرسي است كه در بردارنده اسم اعظم است و در برابر قرائت آن،وعدههايي كه مايه روشني چشم آدمي شمرده ميشود، داده شده است. اميرمؤمنان علي(ع) فرمود:
رسول خدا(ص) را بر اين منبر ديدم كه ميفرمود: هر كه آيهالكرسي راپس از هر نماز واجب بخواند، چيزي جز مرگ مانع ورود او به بهشتنميشود؛ و جز صديق يا عابد بر آن مواظبت نميكند؛ و كسي كه آن راهنگام خواب بخواند، خدا او را در جان و خانه و خانههاي همسايگانشدر امان خواهد داشت.
چرايي و اسرار روزه
روزه از عبادات بدني به شمار ميآيد. اين عبادت به گونهاي در اديان ديگرنيز وجود دارد. اگر كسي احكام و آداب و جنبههاي كمي و كيفي روزه اديانديگر را با روزه اسلام مقايسه كند، برتري روزه واپسين آيين آسماني را درمييابد.
روزه اسلامي نه چون روزه رهبانان مسيحي طولاني و خسته كننده است و نهمانند روزه زرتشتيان ناچيز و اندك.
از نظر كيفي نيز ازروزه ديگر اديان برتر است؛ براي مثال، ايّام روزه يهودياندر روزهاي سال پراكنده است، نظم و حساب معين ندارد و جز عالمان يهود،ديگران از دانستن حساب و نظم آن ناتوانند. روزه اسلامي با ديدن هلال ماهرمضان ارتباط مستقيم دارد كه در ملا عام است. شعار و هدف روزه اسلاميپاكسازي جانها از تمام عوامل پليدي و آلودگي و گناه و مهار كردن كامجويياست.
روزه، مانند هر عبادتي، از ظاهر و باطن بهره ميبرد. احكام واجب ومستحب ظاهرش را ترسيم ميكنند و انگيزه و نيت باطن آن را. قرآن كريم سرّروزه گرفتن را تقوا معرفي كرده است: �لعلكم تتقون؛ و لعلّكم تفلحون.�
تقوا در اسلام مدار و محور كرامت بهشمار ميآيد. هر انسان با تقوا كريماست و هر كه با تقواتر باشد گراميتر است:
ان اكرمكم عندالله اتقيكم.
كرامت از اوصاف برجسته فرشتگان است. كسي كه به كرامت نائل گردد، گناهنميكند؛ زيرا گناه با كرامت سازگار نيست. فقيه بزرگ شيعه مرحوم صاحبجواهر در آغاز كتاب روزه ميفرمايد:
روزه از شريفترين طاعات و برترين اسباب قرب به حق است و اگر جزاين كه آدمي را از حضيض نفس حيواني تا قله شباهت به فرشتگانروحاني بالا ميبرد، هيچ ويژگي ديگري نداشت، در فضيلت آن كافيبود.
يكي از بهترين وسايل تقرّب به خداي سبحان، روزه ماه رمضان است؛ زيرادر برابر عذاب الاهي چون سپر است و آدمي را از عذاب باز ميدارد:
وصوم شهر رمضان فانه جنه من العقاب.
آسيبهاي جدي اخلاقي كه بايد از آن ها دور بود، عبارت است از سركشي،ستم و خودبيني. عواملي كه انسان را از اين آسيب نگه ميدارند، عبارتند از: نماز،زكات و روزه. اميرمؤمنان(ع) چنين هشدار ميدهد:
خدا را بترسيد از تبهكاري در اين جهان و كيفر ستمگري در آن جهان، واز سرانجام بدِ خودخواهي و خودپسندي كه دام بزرگ ابليس است. حيلهو مكر او بر دلها چنگ ميافكند، آنسان، كه زهر كشنده. او در كار خودناتوان نگردد و در كشتن، شمشيرش خطا نكند و كسي را از فريب خودمجال رهايي ندهد، خواه عالمي باشد، به سبب علمش يا بينوايي باشد،در جامعه كهنهاش. خداوند بندگان مؤمن خود را از دامهاي شيطان نگه ميدارد، به نمازها وزكاتها و مجاهدتها در گرفتن روزه در روزهايي كه واجب است. تاجسمشان آرامش يابد و در ديدگانشان خشوع آشكار شود و درنفسهاشان فروتني پديد آيد. و آتش شهوت در دلهاشان فروكش كند و كبرو نخوت از آنان دور شود. زيرا در نماز است كه به تواضع چهرههاي نيكوبه خاك آلايند و براي اظهار خردي، اعضا و جوارح بر زمين ميسايند وشكمها در روزهداري، از روي خضوع، به پشت ميچسبند. و در زكاتاست كه ثمرات زمين و غير آن به مستمندان و مسكينان داده ميشود.
از منظر اميرمؤمنان، روزه نوعي زكات است كه به تن آدمي تعلق دارد:
�و لكل شي زكاه و زكاه البدن الصيام�؛ هر چيز زكاتي دارد و زكات بدنسالم اين است كه سالانه يك ماه روزه بگيرد.
البته اين عبادت نيز آفاتي دارد كه آن را بياثر ميسازد. ازاينرو امامعلي(ع) ميفرمايد:
كم من صائم ليس له من صيامه الا الجوع و الظم؛ چه بسا روزهداري كهروزهاش جز گرسنگي و تشنگي رهاوردي ندارد.
در نگاه امام(ع) روزه براي سنجش ميزان اخلاص انسان واجب شده است:
فرضالله ... الصيام ابتلاءاً لاخلاص الخلق؛ خداوند روزه را واجب كرد تااخلاص آفريدگان آزموده گردد.
چرايي حج
حج، عبادتي مركب از عبادات قلبي، بدني، مالي و سياسي است. خداوندزيارت خانهاش را نشانه فروتني زائران بيت الله در برابر عظمت خود و اعتراف بهعزت خويش قرار داده است. حاجيان با طواف گرد خانه خدا، با فرشتگاني كهگرد عرش طواف ميكنند، همگام ميشوند. كعبه نماد و نشان اسلام و حرمپناهندگان به آن است. اميرمؤمنان(ع) فلسفه فريضه حج را چنين بيان ميفرمايد:
�خداوند، حج خانه خود را بر شما واجب گردانيد و خانه خود را قبلهگاهمردم ميساخت. مردم با شوق تمام، آنسان كه ستوران به آبشخور روينهند و كبوتران به آشيانه پناه برند، بِدان درآيند. خداي سبحان حج رامقرر فرمود تا مردم در برابرِ عظمتِ او فروتني نشان دهند و به عزت وجبروت او اعتراف كنند. و از ميان بندگان خود كساني را برگزيد تا صلايدعوت او شنيدند و اجابت كردند و سخن حق تصديق نمودند و در آنجاپاي نهادند كه پيامبرانش نهاده بودند و به آن فرشتگان همانند شدند كهگرد عرشش طواف ميكنند و در اين سودا كه سرمايهشان عبادت اوست،سود فراوان حاصل كردند و تا به ميعاد آمرزش او دست يابند بر يكديگرپيشي چستند. خداوند، سبحانه و تعالي، حج را نشانه و علامت اسلامقرار داد و كعبه را پناهگاه پناهندگان و حج را فريضتي واجب ساخت وحقش را واجب گردانيد و حج را بر شما مقرر فرمود و گفت: �براي خداحج آن خانه بر كساني كه قدرت رفتن به آن داشته باشند، واجب است وهر كه راه كفر پيش گيرد بداند كه خدا از جهانيان بينياز است.�
حج آزمون بزرگ الاهي است و انسانها از زمان حضرت آدم(ع) تا كنونبدان آزموده شدهاند. خداوند سنگهاي تهي از سود و زيان را خانه خود قرارداده و مسلمانان را به زيارت آن فراخوانده است. خانه خدا در سنگلاخي سختو درهاي دشوار و فاقد آب گوار ساخته شده است نه سرزميني سبز و خرّم وخوش آب و هوا و داراي جاذبههاي طبيعي و گردشگري. اميرمؤمنان(ع) به اينآزمون بزرگ چنين اشاره دارد:
آيا نميبينيد كه خداوند سبحان پيشينيان از زمان آدم(ع) تا كساني كه پساز آنها آمدهاند از اين عالم بيازمود، به سنگهايي كه نه سود ميرسانيدند ونه زيان، نه ميديدند و نه ميشنيدند، و آن سنگها را بيت الحرام خود قرارداد و آن را براي مردم برپا ساخت در سختترين سنگلاخهاي زمين درريگزاري كه در آنجا از هر جاي ديگر كمتر گياه ميرويد. در درّهاي ازديگر درهها تنگتر، بين كوههاي سخت و ريگهاي نرم... آدم(ع) وفرزندان او را فرمان داد كه به آن خانه روي نهند... مردم شتابان روي بهبيتالحرام آوردند. از بيابانهاي بيآب و گياه و از عمق درههاي ژرف...اين است آزمايش بزرگ و امتحاني سخت و آزموني آشكار. خداوند آنرا سبب رحمت خود ساخت و وسيله رسيدن به بهشت خويش. اگر خدا ميخواست بيتالحرام خود را و پرستشگاههاي بزرگش را درميان باغها و نهرها قرار ميداد و در جايي كه زمين نرم و هموار باشد، درمكاني پر درخت و درختان سرشار از ميوه. در ميان خانهها و عماراتبسيار و روستاهاي به هم پيوسته... در اين حال، پاداش اندك بود، زيرارنج سفر اندك بود.
حج از بهترين راههاي دستيابي به قرب خداوند است. فقر و تنگدستي نابودميسازد و گناهان را ميزدايد:
... و حج البيت و اعتماره فانهما ينفيان الفقر و يرحضان الذنب؛ برترينچيزي كه توسل جويندگان به خداي سبحان بدان توسل ميجويند... حجخانه خداست و بهجاي آوردن عمره آن است كه فقر را ميزدايند و گناهرا ميشويند.
امام، در بياني ديگر، فلسفه فريضه حج را نزديكي يا تقويت دين معرفيميفرمايد:
... و الحج تقويه للدين؛ خداوند حج را واجب نمود براي نيرو گرفتندين.
شايد مراد از نزديكي دين، نزديك شدن دينداران به يكديگر باشد.
چرايي جهاد
جهاد، عبادتي سياسي و ابزار حفظ و حراست از دين است. اگر دينداراندست از جهاد بشويند و براي دفاع از دين بسيج نشوند، ديري نميپايد كهدشمنان خدا چيرگي مييابند؛ فساد و تباهي، سراسر خشكيها و درياها رافراميگيرد و صومعهها و مراكز عبادت و مساجد ويران ميشوند. اساسهستي، اجازه نميدهد جهاد و مبارزه در راه حق و دين ترك شود. امام علي(ع)درباره جهاد ميفرمايد:
1. دري از درهاي بهشت است؛ فان الجهاد باب من ابواب الجنه.
2. اين در فقط به روي اولياء و دوستان برگزيده خداوند گشوده است؛ فتحه اللهلخاصّه اوليائه.
3. لباس تقوا است؛ و هو لباس التقوي.
4. زره استوار الاهي است كه آدمي را از آسيبها و آفتها مصون ميدارد؛ودرع الله الحصينه.
5. سپر محكم و خللناپذير الاهي است كه تيرهاي شياطين بر آن نمينشيند؛ وجنته الوثيقه.
امام(ع) آنگاه به پيامدهاي زيانبار ترك جهاد اشاره ميفرمايد و چنين هشدارميدهد:
هر كه جهاد را واگذارد و ناخوشايند داند، خدا جامه خواري بر تن اوپوشاند، و فوج بلا بر سرش كشاند؛ و در زبوني و فرومايگي بماند. دل اودر پردههاي گمراهي نهان، و حق از او رويگردان. به خواري محكوم واز عدالت محروم.
جهاد در راه خدا يكي از بهترين ابزارهاي نزديكي به خداي سبحان و سببعزت و اقتدار اسلام است:
ان افضل ما توسل به المتوسلون الي الله سبحانه الايمان به و برسولهوالجهاد في سبيله، فانه ذروه الاسلام. يعني برترين چيزي كه توسلجويندگان به خداي سبحان، بدان توسّل ميجويند، ايمان به او و به پيامبراوست و جهاد است در راه او، زيرا جهاد ركن اعلاي اسلام است.
جهاد، مايه عزت اسلام است. از اين رو خداوند آن را بر مسلمانان واجب كرد:
فرض الله ... الجهاد عزاً للاسلام؛ خداوند جهاد را واجب نمود براي عزتو ارجمندي اسلام.
امام علي(ع)، پس از سوء قصد ابن ملجم مرادي، وصيت نامهاي نگاشت ودر آن چنين فرمود:
و الله الله في الجهاد بأموالكم و انفسكم و السنتكم في سبيلالله؛ خدا را،خدا ر! درباره جهاد در راه خدا به مالهاتان و به جانهاتان و زبانهاتان.
چرايي صدقه و زكات
در نگاه امام(ع)، صدقه دارويي درمانگر است. صدقه دادن سبب ميشوددردكشنده بخل و دلبستگي به مال دنيا به تدريج درمان گردد؛ زيرا بسياري ازرذائل اخلاقي با انجام دادن عملي كه در نقطه مقابل آن است، درمان ميشوند.
ويژگيهاي صدقه در نظر امام علي(ع) عبارت است از:
1. يكي از راههاي پاسداري از ايمان است.
2. دادن صدقه سبب جلب روزي ميشود.
3. صدقه داد و ستد با خدا و بر طرف كننده تنگدستي است.
4. دادن صدقه به مسكين، صدقه دادن به خدا است و محروم كردننيازمندان، محروم ساختن خدا است.
يكي از عبادات مالي كه سبب نزديكي به خداي سبحان ميشود، زكاتاست. فيلسوف بزرگ مسلمان ابوالحسن عامري نيشابوري درباره اين عبادتمالي مينويسد:
عبادت مالي ـ كه عبارت است از زكات و مشتمل است بر بخششداراييهاي سه گانه يعني اموال حيواني، گياهي و معدني، در تمام اديان بهاستثناي مسيحيت ... مشترك است ... و به گونهاي خاص وجود دارد ...؛ليكن در اين ميان، اسلام، امر زكات را جدّيتر و مؤكدتر مطرح ميكند،چه اين عمل را فريضهاي واجب و به موازات نمازهاي مقرر و موردتكليف ذكر كرده و بخشي از فلسفه تشريع آن را افزايش تسلط و اقتدارحاكم اسلامي در جهت مصالح و منافع ملك و ملت و ايجاد احساسشوكت رهبر و علاقه بدو و بخش ديگر را اصلاح خلق و خوي توانگراندر زمينه بذل و بخشش و سخاوتمندي و خود داري از بخل و آزمنديقرار داده است. خداوند متعال از آن جا كه ميدانست شيفتگي و شيداييمال در سرشت بشر است، در نهايت لطافت و ظرافت، ترغيبي خارجازحد درباره زكات فرمود: خداوند دريافت بخشي از اموال مردم بهمنظورتزكيه و پاكسازي قلوب و نفوس آنان را چنين صادر ميفرمايد: خذ من أموالهم صدقه تطهرهم و تزكيهم بها. از داراييهاي آنان صدقهاي بگير تابدين وسيلهآنان را تطهير و تزكيه كني.
امير مؤمنان(ع) همانند قرآن، نماز و زكات را در كنار يكديگر قرار داده وآنها را سبب تقرّب به خداي سبحان، و كفاره گناهان و پناهگاه انسان معرفيكرده است:
... ديگر اين كه زكات و نماز براي مسلمانان موجب نزديكي است ـ بهخداي سبحان ـ. هر كه زكات را از روي رضايت دهد، كفاره او شود و ازآتش بازدارنده و پناه و نگهدارنده. پس مبادا دلش در پي آنچه داده رود وبردادن آن دريغ بسيار خورد؛ چه آن كسي كه زكات را از روي رغبتندهد و اميد بهتر از آنچه را داده داشته باشد، به سنّت نادان است و اجرِوي دستخوش زيان، كردارش تباه و هميشه پشيمان. |