×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم
× دارباره هر چی که دوستا بخوان
×

آدرس وبلاگ من

isatis.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/vvvvv

مقاله

عقل امين زاييده ي تفكر است

آيت الله جوادي آملي

كسي توفيق احياي علوم اسلامي را دارد كه زنده به علم باشد . انساني كه به آب حيات علم زنده نشده ، هرگز توان احياي علوم اسلامي را ندارد . علوم معارف الهي ، بالاتر از آن است كه به دست يك انسان مرده و با قلم و زبان يك انسان مرده ، زنده شود . اگر انسان به آب حيات رسيد ، كه همان معرفت خدا و علوم الهي است ، و اگر قلبي به آب زندگاني رسيد ، كه همان مكتب تحقيق در معارف الهي است ، اين انسان به آب حيات زنده است ، به علم زنده است . وقتي به علم زنده شد ، توان زنده كردن را هم دارد ، توان احياي علوم اسلامي در جامعه را هم دارد ، و توان نشر احكام الهي را نيز دارد ؛ در نتيجه قدرت احياي جامعه را هم خواهد داشت . ممكن نيست كسي به آب زندگاني نرسد و بتواند جامعه اي را احيا كند . هرگز ميسر نيست براي مردگان كه توفيق احياي جوامع بشري را به عهده بگيرند و چون علم ، آب زندگاني است و بهترين علم ، آن است كه به بهترين علوم تعلق گيرد لذا هيچ علمي بالاتر از علم به خدا و اوصاف و اسماء حسناي خدا و صفات حق تعالي نيست . ارزش علم به مقدار ارزش معلوم ، بستگي دارد . يك وقت انسان زمين شناس است ، يك وقت گياه شناس است ، يك وقت جانور شناس يا جهان شناس است . علم به مقدار معلوم مي ارزد . همه علوم در يك حد و رديف نيستند . همان طور كه مردم در يك رديف نيستند ، علوم هم در يك درجه نيستند . بعضي از علوم مانند طلا و نقره اند ، بعضي از علوم برتر از آنند كه به طلا و نقره تشبيه شوند .

روزي در محضر امام پنجم (ع) سخناني از معارف الهي مطرح شد . شاگردان امام از محضرش استفاده ها بردند ، يكي از شاگردان عرض كرد از جواهر كلام شما استفاده كرديم . حضرت فرمود اين سخنان مرا به جواهر تشبيه كردي ، جوهر و گوهر جز سنگ چيز ديگري نيست ، هرگز سنگ آن مقام را ندارد كه معارف الهي به سنگ زرد و سفيد تشبيه شوند . بنابراين همان طور كه معادن گوناگون است ، علوم هم معدن هاي مختلف هستند ، تا برسيم به آن علمي كه فوق همه ي اين معادن و همه ي اين ارزش هاست و آن معرفت خداست كه بهترين آب حيات است . انساني كه به اين علم رسيده تا ابد زنده است و اين انسان توفيق احياي علوم اسلامي را دارد . عمده آن است كه روش تفكر انسان در شناخت و معارف چه باشد . آيا از راه چشم و گوش و احساس مي شود جهان را شناخت ؟ يا بايد از راه عقل و هوش ، جهان را بشناسد و خالق جهان را بفهمد ؟ آيا منطق احساس مثل منطق عقل است ؟ آيا منطق احساس مقدم بر منطق عقل است ؟ يا طرز تفكر عقلي مقدم بر طرز تفكر احساس است و مركز احساس به منزله ي مركز تفكر عقلي نخواهد بود ؟

بياني را اميرالمومنين علي بن ابي طالب (ع) در اين زمينه دارند ، مي فرمايند : � تفكر عقلي و فكر ، هرگز مانند ديدن نيست . چشم دروغ مي گويد ، اشتباه مي كند ، بزرگ را كوچك مي بيند ، مستقيم را كج مي بيند و ديگر اشتباه ها در احساس راه پيدا مي كند اما تفكر است كه اشتباهات چشم و گوش را كنترل مي كند ، بعد معلوم مي شود كه اشتباه كرده است و آن فكر است كه خطاي باصره را تعديل مي كند و آن عقل است كه اشتباهات چشم را تنظيم مي كند . عقل است كه به انسان مي گويد : آن چه را كه چشم به صورت آب مي بيند ، سراب است . عقل است كه مي گويد اگر چشم ، ستاره را كوچك مي بيند ، بزرگ است نه كوچك . عقل است كه به انسان مي گويد اگر چوب را در آب ، شكسته مي بيند ، اين چوب شكسته نيست . همه ي استنباطات چشم را عقل ترميم مي كند . اميرالمومنين علي (ع)‌ فرمود تفكر عقلي هرگز مانند احساس با چشم نيست زيرا چشم در كار و گزارش خيانت مي كند اما عقل در هوش و بينش خيانت نمي كند . گزارش هايي كه از چشم مي رسد ، آغشته به دروغ است ولي گزارش هايي كه از عقل و هوش مي رسد ، اگر انسان شرايط تعقل را خوب رعايت كند به صواب مي رسد و منزه از اشتباه خواهد بود . منطق احساس به بيان اميرالمومنين (ع) متهم به خيانت است ولي منطق تفكر و تعقل مبراي از خيانت است .

عقل امين در تفكر است . آنها كه طرفدار منطق احساس اند بايد توجه كنند ، اگر با ميزان احساس بخواهند جهان را بشناسند ، به گزارش گري تكيه كرده اند كه صادق و امين نيست و بايد در گزارش از جهان به گزارش كننده اي تكيه كرد كه صادق و امين باشد و ترجمان امين باشد و بتواند از جهان ، خوب و فهميده ترجمه كند و آن عقل است لذا رسول الله (ص)‌ درباره علي بن ابي طالب (ع)‌ كه خود عقل منفصل جوامع بشري است چنين فرموده : اوتيني جوامع الكلم و اوتيت جوامع العلم . � به من جوامع كلم داده شده ولي تو از جوامع علم برخوردار شدي كه اين علم در مدينه آن كلمات طيبه خواهد بود . � علي بن ابي طالب (ع) مي فرمايد : � منطق احساس قوي نيست و منطق عقل قوي است . � با توجه به اين كه علم آب حيات است و با توجه كه بهترين آب حيات ، آن است كه از مرگ محفوظ باشد و انسان را از مردن رهايي بخشد ، در نتيجه منطق تعقل است كه مي تواند به بهترين علم كه همان علم به خداست ، نايل گردد زيرا بهترين علم آن است كه به بهترين معلوم تعلق بگيرد و هيچ علمي در جهان ، بالاتر از هدف خدا نيست و هيچ طرز تفكري هم از تفكر عقلي بهتر نيست و تفكر احساس آن كاربرد را ندارد كه انسان را به عقل جهان برساند .) مرحوم شهيد مطهري (رضوان الله عليه) از منطق عقل برخوردار بود . او عاقل بود ، گرفتار احساس و چشم و گوش نبود ، از عقل مدد مي جست و از دل و ايه مايه مي گرفت . همان طور كه حضرت رسول اكرم (ص) حقايق را با دل مي فهميد ، آنگاه با چشم مي ديد ، شاگردان آن حضرت نيز حقايق را با دل مي فهمند ، بعد با چشم مي بينند . اگر اول دل بفهمد و اول دل بيابد و عقل درك كند ، چشم در ديدن و گوش در شنيدن اشتباه نمي كند زيرا چشم و گوش با رهبري عقل مي بيند و مي شنود و اگر عقل مطلبي را درست فهميد ، چشم و گوش با رهبري عقل مي بيند و مي شنود و اگر عقل مطلبي را درست فهميد ، چشم و گوش در ديدن و شنيدن ، منزه از خطا مي شوند . قرآن كريم در مورد رسول اكرم (ص) چنين مي فرمايد : � قلب پيامبر هرچه را ديد درست ديد و دروغ نمي گويد.� چون قلبش درست را مي بيند ، چشم او نه منحرف است و نه غير را مي بيند . چشم وقتي درست مي بيند ، كه نه انحراف داشته باشد و نه طغيان كند ، بيش تر از حد شيئي ، شيئي را نبيند و به قول نظامي كه چنين مي سرايد : � مگو زاغ ، كو مهر ما زاغ داشت . � يعني مگو كه پيامبر ، خداي نكرده چشمش منحرف بود ، زيرا خدا مهر قبولي ما زاغ البصر و ما طغي را بر ديده ي رسول الله زد .

چون رسول الله اول مي فهميد ، بعد مي ديد لذا چشم اشتباه نمي كرد ، شاگردان اين مكتب ، آنهايي كه جهان را اول با عقل و هوش بشناسند ، بعد با چشم و گوش ببينند و بشنوند ، كمتر اشتباه مي كنند . شهيد مطهري (رصوان الله عليه) در همين مكتب تربيت شد ، زيرا � علمه شديد القوي � . كسي او را تربيت كرد كه از نظر قواي عقلي عملي و نظري قوي بود و آن استاد علامه طباطبايي (رضوان الله عليه) بود . آن � شديد القوي � شاگردي چنين پروراند . شهيد مطهري اول اسرار عالم را به اندازه ي وسعش مي فهميد ، بعد چشم و گوشش مي ديد و مي شنيد ، اول مي فهميد ، بعد سخن مي گفت زيرا فكر وقتي مسلط به حواس باشد ، حواس را كنترل مي نمايد ، منطق اگر منطق عقل باشد ، بر احساس مسلط خواهد شد ، عقل براي آن است كه منطق حاكم باشد و اشتباهات حواس را تعديل كند .

يكي از صحابه ي امام صادق (ع) به نام � هشام بن حكم � در بصره بياني را در اصل نياز جامعه و احتياج امت به امام با � عمرو بن عبيد � دارد و در آن احتجاج به عمرو مي گويد آيا تو گوش و چشم و اعضا و جوارح داري ؟ عمرو سؤال مي كند اين پرسش هاي ساده براي چيست ؟ گفت سؤالات ما اين چنين است . عمرو اظهار مي دارد آري ، اعضا و جوارح دارم . هشام سؤال مي كند قلب داري يا نداري ؟ مي گويم دارم . سؤال مي كند قلب براي چه ؟ تو اگر چشم و گوش و اعضا و جوارح داري ، چه نيازي به قلب داري ؟ عمرو در جواب مي گويد : قلب كه همان نور الهي است ، براي آن است كه اشتباهات حواسم را ترميم كند ، اگر چيزي را حواسم ادراك كرد و شك نمود ، عقل تنظيم نمايد . شك را برطرف كرده ، باطل را ضايع و حق را تثبيت كند . آنگاه هشام بن حكم به عمرو مي گويد : آن خدايي كه در پيكر تو قلب قرار دارد كه اشتباهات اعضا و جوارح را برطرف كند ، قلبي به تو نداد كه باطل را از بين ببرد و حق را تثبيت كند ؟ آيا بر اين عالم قلبي قرار ندارد به نام امام علي (ع) . آيا خداي متعال براي جوامع انساني قلب نيافريد كه اشتباهات افراد را كنترل كند و حق را اثبات و باطل را از بين ببرد ؟ امام هر زماني ، قلب آن زمان است . امام معصوم قلب عالم امكان است . اصل نياز بشري به امام اين چنين است ، يعني افراد جامعه به منزله يك پيكرند و امام امت به منزله قلب و عقل جامعه است . هشام بن حكم جريان را به امام صادق (ع) عرضه داشت ، امام از او پرسيد اين را از كه آموختي ؟ گفت از شما ، حضرت خوشحال شد و فرمود اين سخن در كتاب انبياي الهي نيز آمده است كه امام به منزله ي قلب عالم امكان است .

در زمان كنوني ما ، امام امت (ره) ، جانشين حضرت ولي الله اعظم بودند . چنين امام امتي در تربيت شهيد مطهري نقش داشت . قلب جامعه اگر بخواهد بپروراند ، او قلب امت است ، كسي را تربيت كرد كه عقلي بينديشد ، داراي قلب باشد . اگر قلب باشد ، چشم و گوش به جا مي بيند و مي شنود . اين كه شهيد مطهري در كنار سفره آن حكيم الهي و اين رهبر عظيم الشان قرار گررفت و از اين دو كوثر و چشمه ي فروزان ، آب حيات نوشيد ، زنده شد و از انسان زنده اثر زنده برمي خيزد و اگر كسي از جان سخن گفت ، قبل از اين كه به مرگ طبيعي بميرد ، با مرگ ارادي مي ميرد و به حيات ابدي مي رسد . او زنده است ، زنده مي تواند مردم را با قلم ، بيان و درس و سخنراني زنده كند . سخنان و آثار شهيد مطهري طعم آب حيات را دارد . غرض آن نيست كه كسي حرف بزند ، خيلي ها حرف زدند و كتاب نوشتند ، قبل از آن كه خودشان از ياد جامعه بروند ، آثارشان از ياد ما رخت بربست ، زيرا نوشته اي كه از منطق حس برخيزد ، از جان نشات نگيرد ، مايه ي الهي ندارد . اين كه ملاحظه مي كنيد ، قلم و بيان و سيره علمي شهيد مطهري جاذبه دارد ، او از عالم ديگر سخن مي گويد ، چون سرسپردي جهان ديگري است . اوست كه مي تواند علوم الهي را احيا كند ، اين مكتب غيبي و قوي است كه سرايندگاني را تربيت كرد كه چنين سرودند : � هرگز نميرد آن كه دلش زنده شد به عشق � ، كسي كه به مهر و محبت خدا زنده است ، هرگز نمي ميرد . چون شهيد مطهري در علوم اسلام و طرز تفكر عقلي زنده است ، توفيق احياي علوم اسلامي را داشت و توانست در علوم رايج اثر بگذارد و آنها را از مرگ نجات دهد ، از آميختگي با خرافات رهايي بخشد ، از حس دور بدارد و به عقل نزديك كند.

و اما در مورد ويژگي هاي علمي شهيد مطهري بايد گفت گرچه در بين پويندگان اين راه و كساني كه از آب حيات برخوردار شدند ، تفاوت هايي هست و همه يكسان نيستند و هركدام برجستگي ويژه اي دارند ولي ويژگي شهيد مطهري (رضوان الله عليه) در تحرير و تحليل بود . شهيد مطهري در طرز تفكر از راه صبر و تقسيم به عمق وارد مي شد ، يعني اگر مي خواست مطلبي را بررسي كند و اثري را به منشا آن استناد دهد ، تمام جوانب قضيه را با تحليل بررسي مي كرد ، آن گاه با نفي و اثبات ، ثابت مي كرد كه اين اثر مال آن امور نيست ، مال آن شيء خاص است . اين صبر و تقسيم كه در ريشه يابي علت و طرز تفكر منطقي مؤثر است به طور وضوح در نوشته ها و آثار شهيد مطهري محسوس است ، در منطق چند راه براي استدلال وجود دارد ؛ يكي راه تقسيم ، يكي راه تركيب و ديگري راه تحليل . شهيد مطهري در راه تحليل خيلي ماهر و توانا بود ، يعني مي شكافت و دوباره مي بافت . كسي كه بخواهد بداند اين شيء چگونه بافته شده ، رشته را پنبه مي كند ، دوباره مي بافد . شهيد مطهري آن خطوط كور را مي ديد ، گره هاي كور را كه ديگران نمي ديدند ، او مي ديد . گره ها را باز مي كرد و نشان مي داد و دوباره مي بافت . اين هنر در شهيد مطهري بود . منشا اين توان هم از نظر قرآن كريم شرح صدر است . كساني كه داراي شرح صدر و سينه ي بازند ، از سينه ي باز اين گونه مطالب نشات مي گيرد . انساني كه داراي شرح صدر است ، چشم و دلش بيناست ، وقتي كه چشم و دل بينا بود ، نقطه ي كوري نمي ماند . انساني كه از شرح صدر برخوردار است ، قضايا را تشريح مي كند . شهيد مطهري براي متن عالم ، شارحي خوب بود و براي متن جهان ، مفسري خوب . رضوان الله تعالي عليه .

دوشنبه 7 اردیبهشت 1388 - 12:46:11 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


دعا کوروش برای ایران


مقدس و متون مقدس


وقف


سهم‌ دانشمندان‌ مسلمان‌


بخوان


داستان


احمد شاملو


شنای درباری نهج البلاغه


داستان های اسللامی3


داستان های اسلامی 2


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

34361 بازدید

40 بازدید امروز

7 بازدید دیروز

82 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements